گر نگه دار من آن است که من مي دانم شيشه را در بغل سنگ نگه ميدارد.
خداوندا ..... ما را ببخش .... بخاطر همه درهائي که زديم.... و هيچ کدام خانه تو نبود ... تو که آسماني را مي گرياني تا گلي را بخنداني .. ما را بخندان ... بي آنکه کسي را بگرياني ......
در هياهوي زندگي دريافتم چه دويدن هاييکه فقط پاهايم را از من گرفت در حالي که گويي ايستاده بودم چه غصه هايي که باعث سپيدي مويم شد در حاليکه قصه اي کودکانه بيش نبود دريافتم کسي هست که اگر بخواهد ميشود و اگر نه نمي شود.... به همين سادگي ... کاش نه مي دويدم و نه غصه مي خوردم .. فقط او را صدا مي کردم ...
سلام
خيلي زيبا بود
کاش منم بيشتر از اين بزرگ نشم
delam kheily tangete khoda manam bebar